احتیاج داشتم بنویسم 

صبح یکم دیر از خواب بیدار شدم. یکم کسل هستم الان. نمیدونم مامانم به چی فکر میکنه.ناراحتیش منو ناراحت میکنه. حالت تهوع دارم یکم. امشب امتحان دارم و هنوز برای امتحانم نخوندم هرچند قبلا این درس رو که امشب امتحان دارم رو تموم کردم. نمیدونم چم شده. نمیدونم چم میشه یهویی. انگار میزنه به سرم و همه چیو به کل فراموش میکنم. دلم گرفته یکم. این قرصا شاید فقط همون اولش خوب بودن. نمیدونم شایدم قرصا خوبن اما من خودم نمیخوام خوب بشم.نمیدونم واقعا. چرا زندگیم اینه الان. به کجا دارم میرم. چرا اینقد سردرگمم. چرا نمیتونم همونی باشم که خانواده ازم میخوان. چرا حس ناتوانی دارم. چرا این قرصا کارشونو خوب بلد نیستن. چرا چرا چراانقد چرا


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها